امروز تو کلاس داشتیم شعر نمیشه از محسن یگانه رو میخوندیم یهو به سرمون زد که یه تغییراتی توش به وجود بیاریم. بعدم  تو کلاس خوندیمش:

نه امشب که هر شب، نه امروز که هر روز

که حالم خرابه

یه جزیرم که دورم یه دریا سرابه

من عادت نکردم، نه عادت نکردم به شب های سردم

به این که نباشه، نه عادت نکردم

قسم خورده بودم اگه درسام شروع شن، 

دیگه حتی یه لحظه تو چت روم نباشم

ولی دیدم نمیشه، نمیشه نمیشه

که تو یاهو نباشم

نه دیروز و نه فردا، همیشه...

قسم خورده بودم، اگه نمره کم گرفتم، 

دیگه حتی یه لحظه، به نت کاری نداشته باشم

ولی دیدم نمیشه، نمیشه نمیشه

که نت نداشته باشم، نه دیروز و نه امروز و نه فردا، همیشه...


چقدر قصه گفتم که مامان بخوابه، چقدر گریه کردم نفهمم سرابه

نفهمم کجامو نفهمم کی خوابه، چقدر وابسته ام من، حالا که نت ندارم...


تا همین جام هنر کردیم!

بگین چیجور بود هر چند وزن شعریش خیلی خوب نبود.