عمل جراحی و پول نگرفتن!

به نام مهربانترین

یک لیوان شیر

پسرک با وجودی که فقیر بود، از راه دست فروشی امرار معاش می کرد تا بتواند برای ادامه ی تحصیل خود پول جمع آوری کند...

ادامه نوشته

نجات از بهشت عنکبوت

بــــنام مهربانتریــــن

مردی در جهنم بود که فرشته ای برای کمک به او، آمد و گفت:
(( من به فرمان خدا، تو را نجات می دهم؛ برای اینکه تو روزی کاری نیک انجام دادی.
فکر کن ببین آن را به خاطر می آوری یا نه؟))

ادامه نوشته

کاسه ی چوبی (The Wooden Bowl)

به نام مهربانترین

پیرمرد با پسر، عروس و نوه ی چهار ساله ی خود زندگی می کرد.
دستان پیرمرد می لرزید، چشمانش خوب نمی دید و به سختی می توانست راه برود.
شبی هنگام خوردن شام، غذایش روی میز ریخت و لیوانی را بر زمین انداخت و شکست.

 

ادامه نوشته