ماجرایی بهاری از مردی پاییزی

به نام مهربانترین
 
پیرمردی صبح زود در حالی که تند تند راه می رفت، از خانه خارج شد. در راه با اتومبیلی تصادف کرد و آسیب دید...
ادامه نوشته

جرأت

به نام مهربان ترین

وقتی روزی جدید شروع می شود




ادامه نوشته

داستان

داستان کوتاه صادقانه

ادامه نوشته

مردم چه می گویند؟!

به نام مهربان ترین
مردم چه می گویند؟!
می خواستم به دنیا بیایم، در یک زایشگاه عمومی؛ پدربزرگم به مادرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی! مادرم گفت: چرا؟! پدربزرگم گفت: مردم چه می گویند؟!
ادامه نوشته

مطالب جالب و آموزنده 2

به نام مهربانترین
In the name of the most compassionate

دو میمون روی شاخه ی درختی نشسته بودند و به غروب خورشید نگاه می کردند. یکی از دیگری پرسید: چرا هنگام غروب خورشید رنگ آسمان تغییر می کند؟!
Once upone a time, 2 monkeys were sitting on a tree branch, watching the sunset. "why does the sky colour change at the sunset?!" asked one to the other


ادامه نوشته

مطالب جالب و آموزنده

به نام مهربان ترین
In the name of the most compassinate
شجاعانه ترین 7 کلمه ای که می توان بیان کرد:
من قبول میکنم که مرتکب اشتباه شدم
the 7 bravest words:
"I accept that I made a mistake"
مهم ترین 6 کلمه ای که می توانید به هم نشینان خود بگویید:
شما لطف بزرگی به من کردید.
the most important words that you can say to your campanions:
"you have done me a great favour"
کارساز ترین 4 کلمه برای برقراری ارتباط با دیگران:
شما چه دیدگاهی دارید؟!
The 4 most communicative words with others:
"what is your opinion?"
مؤثرترین کلمه در تعامل با دیگران:
" لطفا"
The most expressible word in interaction:
"please"
با ارزش ترین 2 کلمه در پاسخ به لطف همنشینان خود:
"ازت ممنونم"
The 2 most valuable words in replay to your companion's favour:
"Thank you"
قوی ترین کلمه برای بیان اشتراک:
"ما"
The strongest communah word:
"We"
نامناسب ترین کلمه در زندگی اجتماعی:
"من"
The meanest word in social life:
"I"
پایان\ finish

شعری از قیصر امین پور

پیش از این ها فکر میکردم خدا...


ادامه نوشته

قلب شیشه ای

یه داستان جالبه که امیدوارم خوشتون بیاد...

اتفاقی که چندی پیش برای ما افتاد...

تازه امروز نفس راحتی میکشیدم، چون امتحانات پایان ترمم تمام میشد و می‌توانستم کمی بخوابم یا با دوستانم صحبت کنم و به خانه اقوامم بروم یا مهمان دعوت کنم. همین‌‌طور که فکر می‌کردم، دوستانم همه با هم در حیاط دانشگاه منتظرم بودند و با دیدن من گفتند: (فاطیما)، چرا اینقدر دیر از سر جلسه بلند شدی؟
ادامه نوشته

thiŞ ຟē๖l໐ງ...

سلام. من عسلم؛ ورودتونو به اینجا خوش آمد میگم و امیدوارم که از این وبلاگ لذت ببرین. من اینجا هر چی دستم برسه و ببینم جالبه تو این وبلاگ میذارم. اگه دوس داشتین نظر بدین که چی بذارم. تا بعد...